ما را دنبال کنید

جستجوگر

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 26
  • بازديد ديروز : 107
  • بازديد کننده امروز : 7
  • بازديد کننده ديروز : 1
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل ديروز: 106
  • بازديد هفته : 158
  • بازديد ماه : 144
  • بازديد سال : 12,435
  • بازديد کلي : 21,057
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 18.224.64.226
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

روزی جوانی از حکیمی پیر و دنیادیده  خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . حکیم از جوان خواست ظرف نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . جوان فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .


حکیم پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "


جوان پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "


حکیم از جوان خواست ظرف نمک رو برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . حکیم از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست جوان و ازش خواست اونو بنوشه . جوان براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .


حکیم اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. جوان پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "


حکیم گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "


طول زندگی خیلی کوتاهتر از عمقشه